پشه يى ها يكى از باشنده گان اصلي مردم افغانستان ميباشند كه دامنه هاى جنوب سلسله كوه هندوكش از قسمت منطقه شتل و گلبهار گرفته تا حصه تقاطع درياى پيچ و كنر ساحه اصلى بود و باش اين مردم بوده و به صورت مشخص در ولسوالي هاى كوهبند و اله ساى و نيز در برخى حصص ولسوالي هاى تگاب ، نجراب و كوهستان ولايت كاپيسا، در ولسوالي هاى دولتشاه، اليشنگ، الينگار و نيز در برخى مناطق ولسوالي قرغه يى و مركز ولايت لغمان، در ولسوالى هاى دره نور، شيوه و نيز در ولسوالي بهسود و شهر جلال آباد ولايت ننگرهار در ولسوالي نورگل و نيز در برخى از مناطق ولسوالي ديوه گل و درۀ پيچ ولايت كنر، در ولسوالي نورگرام يا ننگراج، دوآبه و واماى ولايت نورستان، در منطقه اوزبين ولسوالي سروبي ، دره پشه يى ولسوالي پغمان و شهر كابل و همچنان در ولسوالي مالستان ولايت غزني، در برخى مناطق ولسواليهاى خوست و فرهنگ، اندراب و بغلان مركزى ولايت بغلان در قسمتى از ولسوالي هاى شهر بزرگ و كشم ولايت بدخشان، در ناحيه نار چمن ولايت تخار و ديگر نقاط كشور زنده گى داشته و به زبان پشه يى تكلم مينمايند.
پشه يى ها از مردمان آريايى نژاد اند كه بعد از مهاجرت از بلخ قديم در همين مناطق شرقي كشور جابجا شده و بعداً به ديگر نقاط اين سرزمين نيز پراگنده گرديده اند.
پشه يى ها كه در اوايل به نام الينا ياده شده، در جنگ ده قبيله آريايى اشتراك داشته و به اين ترتيب نامش مقدمتر از ديگران ثبت تاريخ گرديده است. ريشهء نام الينا كه معنى سرسبز و شاداب را نيز ميدهد و نام قبيله و زعيم آن زمان هم بود در نامهاى الينگار، اليشنگ و اله ساى كه در ولايات لغمان و كاپيسا موقعيت دارند تا هنوز موجود است. «گار» در پشه يى جاى بود باش و «گوشينگ» خانه را ميگويند كه به اين ترتيب الينگار و اليشنگ معنى جاى و خانه الينا را ميدهد، كلمه گار بعضاً به شكل گر نيز در مى آيد، مثل پشيگر، كاسيگر، گړ گر و غيره. و اله ساى كه از اله شاه خيل، اله شاهي، اله شايى گرفته شده و نام قبيله اين منطقه نيز ميباشد، اطلاق به مردمانى است كه به شاه الينا منسوب اند. و نيز تركيب نام كلمه افغانستان و همچنان شهنشاه كه ممكن يك تركيب و نام قديم آريايى بوده باشد كه من متسفانه آن زبان را نمي دانم، تا حال در زبان پشه يى به همين گونه زنده است زيرا در كلمه افغانستان (س) يك حرف نسبتي و تان جاى را مى گويد و معنى آن جاى افغان ها است و يا شهنشاه اصلاً مختصر شاهننا شاه و شاهنا شاه است كه شاه شاهان معنى دارند.
زبان پشه يى كه يك زبان آريايى است و در گروپ مركزى زبان هاى داردى مى آيد از نگاه تقسيمات بعضى ها در جمله زبان هاى هندى محسوب نموده و برخى ديگر آن را زبان وسطى زبانهاى هندي و ايراني (آريايى) دانسته اند.
براى زبان و مردم پشه يى علاوه بر اصطلاح الينا كلمات داردى، لامگانى، لمغانى، لغماني، ديگان و ديگاني، كوهستاني و نيز در اين اواخر به خصوص پشه يى هاى كه در منطقه نورستان بودباش دارند بنام نورستاني به كار برده شده كه اكثر آن نام هاى جغرافيايى بوده و ريشه يى پشه يى دارند، زيرا دار در پشه يى كوه را گويند و داردى از كوه و كوهي معنى دارد. لام در پشه يى قريه را گويند به اين ترتيب لامگانى به لمغاني و لغماني تبديل شده صاحبان قريه و ده نشين معنى دارد كه بعد ها در زبان درى ديگانى و ديگانو خوانده شده كه در اينجا صرف كلمه (لام) پشه يى به (ده) درى تعويض گرديده است. در كنر فعلاً نيز زبان پشه يى را ديگانو ميگويند.
از برخى شواهد و روايات چنين بر مى آيد كه پشه يى ها و نيز زبان پشه يى در گذشته ها در ساحات وسيعتر از امروز وجود داشته و زبان پشه يى زبان مطرح و قابل ملاحظه منطقه بود. زيرا علاوه بر اينكه در اكثر ساحات كشورما دره ها، قريه ها و مناطق به نام پشه يى موجود است، نامهاى نيز وجود دارد كه به زبان پشه يى ميباشد، مثل گل (به فتح گاف) كه دره را ميگويد و در آخير نامهاى برخى محلات آمده مثل نورگل، ديوه گل، گڼه گل، سايگل، وايگل، ويگل، منجه گل، كورگل و غيره.
لام كه گاهى به رام مبدل ميگردد، قريه را ميگويد كه در اخير برخى نامها مى آيد. مثل نورلام، ننگلام، مهترلام، زيارت لام، لوگر لام، لود لام، كونټه لام، نولام، پيلام، كوكلامى و نيز گلارام، بگرام، شمرام، بسرام، بگرامي و غيره و به همين ترتيب نامهاى كه پشه يى اند مثل كاپيسا كه اصلاً كياپيشى بوده و پشه يى كننده معنى دارد، كا در پشه يى محفف كيگا و كيا است كه در پشتو نيز معمول ميباشد، گمبيري (دشت) چوره گلي (گردنه دزدان) درونټه (كوه بريده شده) سركنډو بابا (باباى سرلوچ) كله گوش، كه اصلاً گله گوش است (دره صوف) اونچى باغبانان (چشمه باغبانان) پدوله يا پډولا قطقه زمين و يا قطعات زمين را مي گويد، ننگراج راجاى پايين يا سفلى و غيره.
علاوه بر اين ظهير الدين محمد بابر حتى در كابل و اطراف آن از مردم و زبان پشه يى و دېگانى ياد آوري نموده است. فيض محمد كاتب در كتاب سراج التواريخ و غلام محمد غبار در كتاب افغانستان در مسير تاريخ از پشه يى هاى ياد آوري نموده كه در منطقه شينوار ننگرهار و جاغوري غزني با قشوق امير عبدالرحمان خان جنگيده و نيز ماليه پرداخته اند.
به اساس نوشته استاد پرويش شاهين در كتاب هاى بدهى گفته شده: كتاب ملنداپينه (۱۹۰ ق م) كه در سيلون است و قرن ها قبل از سمت شمال غرب به آنجا برده شده به زبان پشه يى نوشته شده است. (مجله ورځ شماره سوم سال دوم ارگان نشراتي ساپي).
زبانشناس معروف جورج مورگنسترن كه از همه بيشتر در مورد زبان پشه يى تحقيق نموده و جلد سوم كتاب اندو ايرانين لنگويجز خويش را كه ۳۳۷ صفحه دارد و در ۱۹۶۹م در اوسلو چاپ شده، به گرامر زبان پشه يى وقف نموده است. نامبرده مى نويسد: (زاده جديد زبان قديمى كه پيش از اسلام در كاپيسا و لمپاكه (لغمان امروزى) هندو بودايى گفته ميشد عبارت از پشه يى مى باشد...
البيروني چند عدد هندسى را نوشته است كه به وضاهت از يك لهجۀ پشه يى مى باشد و اين اعداد از جملۀ زبان هاى هندو آريايى افغانستان، قديمي ترين آثارى است كه ثبت و حفظ شده است.)
ماركوپولو سياح و كاشف مشهور قرن سيزدهم ميلادى براى اولين بار از پشه يى ها ياد آوري نموده و ولايت شان را به امتداد ده و نيم روز فاصله بنام (پاشياى) خوانده است.
در سال ۱۵۵۴ ميلادى سيدى على اميرالبحر تركى از كابل تا پروان و چاريكار از طرف رييس مردم پشه يى و پراچي استقبال و همراهي شده است. (د افغانستان ژبې او توكمونه ، صفحه ۴۲۳ نوشته دوست محمد دوست)
در دايرة المعارف فارسي كه به سرپرستي غلام محسين مصاحب نوشته شده آمده است: (عمده ترين قبايل هندو آريايى افغانستان قبيله پاشايى است كه نام محلى آن دهگان است و ساكن كوهستان كابل و دره سفلاى كنار...)
و نيز اگر به سنگ نبشته دونيم هزار ساله بيستون ايران (نى اريكه آهم، نى دروجنه آهم، نى زوره كره آهم) به دقت توجه نماييم به وضاحت درمييابيم كه زبان پشه يى بيشتر از همه زبانها، تمام كلمات آنرا به همان شكل قديمى آن حفظ نموده است. زيرا علاوه بر كلمات مشترك آن كلمه (آهم) كه بودم معنى دارد اكنون نيز به هيمن شكل موجود است. (اريكه) در پشه يى ماخود از مصدر اريك، به مفهوم گپ شنو است. و دروجنه علاوه بر دروغ گو شخص عقب مانده را نيز مي گويد. بنابرين اگر بادر نظرداشت زبان پشه يى آنرا ترجمه نماييم داريوش شاه هخامنشى ها مى گويد: چون «نه شيطنت كسى را مى شنيدم، نه دروغگو يا شخص عقب مانده بودم و نه ظالم بودم» به همين سبب خداوند با من همكارى نمود. ممكن به همين دليل باشد كه محترم دكتور سيد چراغ حسين شاه نظريه استاد پرويش شاهين را كه زبان كتيبه بيستون پشه يى است معقول خوانده و سنسكرت را زبان گرامري پراكريت پشه يى دانسته كه پاني ني آنرا به وجود آورده است.
(مجله پښتو ، شمارۀ جولاى، اگست و سپتمبر ۲۰۰۶م پيښور يونيورستي، پښتو اكيدمى)
موصوف مي نويسد كه تاريخ لساني و ادبي زبان پشه يى به هزار ها سال رسيده و اين زبان در كتاب هاى قديم به نام هاى پشاچي، داردي و آرنيا خوانده شده و افزوده است كه زبان پشه يى ما در زبانهاى هنري و ايرانيست.
به همين نام جاهاى زيادې در مناطق پاكستان چون پشور، پيش پور، بشوړه، بشمال، پيش لور، پيشوڼى، پنشي پل، پشه پل و پشتخره موجود است. ولى اينكه چرا زبان پشه يى اكنون صرف در كوهستان محدود مانده نامبرده مى نويسد: علت زوال زبان پشه يى اين است كه پاني ني ديگر پراكريت ها مروجه را متروك نموده و صرف زبان سنسكرت را زبان گرامرى ، ادبي و مذهبي ساخت و همراه با آن حملات افواج ايراني ها زبان فارسي را در بين منطقه انتشار داد و در ترويج زبان جوان اوستايى سعى نمود. بلاخره با آمدن اسلام زبانهاى فارسي و پشتو درين منطقه توسعه خوبى نمود.
پس بجاست است كه محترم احمد جان ماڼو مولف كتاب «موقف زبان پشه يى در زبان هندو اروپايى» زبان پشه يى را زبان زنده آريك باستاني دانسته است.
اين همه واقعيت ها، شواهد و نظريات براى ما ميرساند و اثبات ميسازد كه به راستي هم زبان پشه يى قبلاً زبان مطرح و در ساحه وسيعتر از امروز آن مروج بود. و خود كلمۀ پشه يى از كلمه پاشا (پادشاه) و پاشايى گرفته شده كه در برخى از زبان هاى بزرگ فعلاً نيز معمول است.
در حاليكه پيشاچه يا پشاسه كه ريشۀ نام پيشي كا، كيا پيشى و كاپيسا مى باشد و بعضى ها پشه يى را نيز ماخوذ از آن دانسته گوشت خوار معنى دارد، زيرا پشه يى هاى آنزمان از همه اولتر اين آيين بودايى را كه نه خوردن گوشت بود ترك كرده بودند.
چون در قرن اخير پشه يى ها از اكثر حقوق حقه خويش منجمله از داشتن هويت روشن به دور نگهداشته شده و در انزوا و محروميت قرار گرفته اند ، بعضى ها به مرور زمان زبان خويش را از دست داده و به اميد اينكه گويا از حقوق مساوي و احترام بهره مند شوند خود را به ديگر اقوام حاكم و قابل احترام مربوط دانسته اند. به همين دليل برخى از شعراى پشه يى منجمله مرحوم توكل بابا كه علاوه از زبان خويش به ديگر زبان هاى كشور استعداد شعر ساختن را داشته اند خود را عرب و قريش معرفي كرده و نيز گاهى افراد ديگر اقوام آنها را به نسبت دست رسي به زبان شان منسوب به قوم خويش نموده اند.
با وجود اين همه فراز و نشيب ها خوشبختانه زبان پشه يى تا حال خودرا زنده نگهداشته و صاحب ادبيات غنى شفاهى مى باشد كه اشعار پشه يى شادروان توكل بابا كه به خاطر گرامي داشت آن با هم جمع شده ايم و امثال آن بخش ازين ادبيات است.
مطلب محمد زمان كلماني در سمینار گرامی داشت از شاد روان توکل بابا .